English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 243 (1426 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
progress U پیشرفت کردن
progressed U پیشرفت کردن
progresses U پیشرفت کردن
progressing U پیشرفت کردن
thrive U پیشرفت کردن
thrived U پیشرفت کردن
thrives U پیشرفت کردن
thriving U پیشرفت کردن
further U پیشرفت کردن
furthered U پیشرفت کردن
furthering U پیشرفت کردن
furthers U پیشرفت کردن
come along U پیشرفت کردن
to gain ground U پیشرفت کردن
to make headway U پیشرفت کردن
to make way U پیشرفت کردن
get ahead <idiom> U پیشرفت کردن
here goes <idiom> U پیشرفت کردن
make a dent in <idiom> U پیشرفت کردن
to unfold U پیشرفت کردن
to make progress U پیشرفت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
editor U نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
editors U نرم افزاری که برای وارد کردن و تصحیح متن یا برنامههای اضافه شده تحت پیشرفت به کار می رود
upgrade U پیشرفت دادن تقویت کردن
upgraded U پیشرفت دادن تقویت کردن
upgrades U پیشرفت دادن تقویت کردن
upgrading U پیشرفت دادن تقویت کردن
improve U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improved U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improves U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improving U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
prosper U کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospered U کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospering U کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospers U کامیاب شدن پیشرفت کردن
flourish U نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourished U نشو ونما کردن پیشرفت کردن
flourishes U نشو ونما کردن پیشرفت کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
realistic deterrence U میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
to make p in one's studies U در تحصیلات خود پیشرفت کردن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
Other Matches
undeveloed U بی پیشرفت
going U پیشرفت
improvement U پیشرفت
achievement U پیشرفت
advance U پیشرفت
achievements U پیشرفت
progress U پیشرفت
improvement U پیشرفت
improvements U پیشرفت
accomplishment U پیشرفت
headway U پیشرفت
advance U پیشرفت
growths U پیشرفت
developments U پیشرفت
underdeveloped U کم پیشرفت
advancement U پیشرفت
advance U پیشرفت
promotions U پیشرفت
advances U پیشرفت
development U پیشرفت
promotion U پیشرفت
advancing U پیشرفت
growth U پیشرفت
progresses U پیشرفت
attainment U پیشرفت
progressing U پیشرفت
attainments U پیشرفت
proceedings U پیشرفت ها
progression U پیشرفت
head way U پیشرفت
progressions U پیشرفت
lifts U پیشرفت
progress U پیشرفت
furtherance U پیشرفت
achievement age U سن پیشرفت
progression U پیشرفت
progressed U پیشرفت
advancing <adj.> U پیشرفت
lift U پیشرفت
advances U پیشرفت ها
lifted U پیشرفت
lifting U پیشرفت
development U رشد پیشرفت
becalm U از پیشرفت بازداشتن
advance U پیشرفت پیشروی
advances U : پیشروی پیشرفت
economic progress U پیشرفت اقتصادی
progress U پیشرفت کار
developments U رشد پیشرفت
progress of negotiations U پیشرفت مذاکرات
capability U استعداد پیشرفت
degree of advancement U درجه پیشرفت
progresses U پیشرفت پیشروی
becalms U از پیشرفت بازداشتن
blooming U پیشرفت کننده
becalmed U از پیشرفت بازداشتن
Luddites U پیشرفت گریز
rises U پیشرفت ترقی
beats U پیشرفت زنش
beat U پیشرفت زنش
progressed U پیشرفت کار
improvement curve U منحنی پیشرفت
developmental stage U مرحله پیشرفت
Luddite U پیشرفت گریز
becalming U از پیشرفت بازداشتن
progress chaser U نافر پیشرفت
achievement quotient U بهر پیشرفت
progressed U پیشرفت پیشروی
progress U پیشرفت پیشروی
achievement curve U منحنی پیشرفت
progressivist U پیشرفت گرای
advancing U پیشرفت پیشروی
achievement need U نیاز پیشرفت
n achievement U نیاز پیشرفت
achievement motive U انگیزه پیشرفت
velocity of advance U تندی پیشرفت
ongoing U درحال پیشرفت
accession U دخول پیشرفت
achievement test آزمون پیشرفت
obstructionist U از پیشرفت کارمجلس را از
technical progress U پیشرفت فنی
technological improvement U پیشرفت فنی
advances U پیشرفت پیشروی
academic achievement U پیشرفت تحصیلی
progressing U پیشرفت کار
scholastic achievement U پیشرفت تحصیلی
rise U پیشرفت ترقی
proceeding U پیشرفت طرز
aq U بهر پیشرفت
progressing U پیشرفت پیشروی
reaction progress U پیشرفت واکنش
the a of the army U پیشرفت ارتش
progresses U پیشرفت کار
accomplishment quotient U بهر پیشرفت
achievement battery مجموعه آزمون پیشرفت
f. morement U جنبش برای پیشرفت
advancement degree of reaction U درجه پیشرفت واکنش
interim report U گزارش پیشرفت کار
spit U پیشرفت خشکی در دریا
spits U پیشرفت خشکی در دریا
process U پیشرفت تدریجی ومداوم
processes U پیشرفت تدریجی ومداوم
california achievement tests آزمونهای پیشرفت کالیفرنیا
proceeding U پیشرفت خلاصه مذاکرات
advance U پیشرفت طولی ناو
progress report U گزارش پیشرفت کار
promotions U ترفیع رتبه پیشرفت
plain sailing U پیشرفت بدون مانع
promotion U ترفیع رتبه پیشرفت
progress reporting U گزارش پیشرفت کار
advancing U پیشرفت طولی ناو
progressional U دارای پیشرفت تدریجی
advances U پیشرفت طولی ناو
combat development U پیشرفت اموزش رزمی
labor augmenting tednological progress U پیشرفت تکنولوژی کارافزا
progress payments U پرداختهای پیشرفت کار
country party U حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
daily progress report U گزارش روزانه پیشرفت کار
baffling U صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
fogyish U مانع پیشرفت قدیمی مسلک
baffles U صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
baffle U صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
contract record U سوابق نحوه پیشرفت قرارداد
baffled U صفحه انعکاس از پیشرفت بازداشتن
stanford achivement test U ازمون پیشرفت تحصیلی استانفورد
progress payments U پرداخت براساس پیشرفت کار
boom U پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
boomed U پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
lower high water U پایین ترین پیشرفت اب دریا
booming U پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
booms U پیشرفت یاجنبش سریع وعظیم
break through U رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
lad der U وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود
underdeveloped areas U مناطق عقب مانده و کم پیشرفت
mean higher high water U ارتفاع متوسط پیشرفت اب دریا
self development U پیشرفت نفس خود پیش برد
nephrotomy U چیزی که شخص رااز پیشرفت باز میدارد
Poor eyesight is a handicap to a scientists progress . U ضعف بینایی مانع پیشرفت یک دانشمند است
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
imperial institute U بنگاه امپراطوری است در لندن برای پیشرفت بازرگانی
c U استفاده از کامپیوتر برای آموزش به دانش آموزان و برآورد پیشرفت آنها
EEMS U در یک IBM PC پیشرفت EMS روش استاندارد گسترش حافظه اصلی مناسب با PC
DVD U پیشرفت تازه در ذخیره سازی دادههای با حجمم گیگا بایت روی دیسک از نوع ROM-CD
super- U پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
vga U پیشرفت سیستم نمایش گرافیکی VGA استاندارد که امکان renolation تا x پیکسل با میلیون ها رنگ میدهد
progress payment U پرداخت مبالغ قرارداد طبق پیشرفت کار پرداخت مرحلهای
conservation [darn] U مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
cpu U پیشرفت کامپیوتر که محدود به تعدادی دستورالعمل است که CPU میتواند اجرا کند حافظه و وسایل ورودی / خروجی می توانند داده را سریع تر از تولید CPU ارسال کنند
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
EDO memory U فن آوری حافظه که حاوی پیشرفت بهتری است و می انواند داده را از محلی از حافظه پیدا کند و بخواند بایک عمل . و نیز میتواند آخرین قطعه داده را که در حافظه ذخیره شده بود در حافظه پنهان آماده خواندن از حافظه است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com